دلم تنگ است....
برای شب هایی که با تو سحر کردم و خورشیدی که هر روز طلوعش را با تو نظاره گر بودم....
برای روزهایی که هر لحظه اش با یاد تو گذشت و عبور ثانیه هایی که آمدن تو را نوید می داد ...
حالا من مانده ام و دلی که هر لحظه بهانه ی تو را میگیرد
و بی تاب توست....
ای کاش می د انستی و می فهمیدی که درون من چه میگذرد
خوب می دونم می فهمی اما ....
چرا چرا
چرا لجبازی میکنی وقتی می دونی بهت نیاز دارمو تو هم بهم نیاز داری
وقتی یاد نگاه چشمات در اون دل شب می افتم دلم میخواد دوباره تکرار بشه دلم می خوام کنارت بودم
دلم می خواد .... آخ امان از این دلم کاش مهار شدنی بود
منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شوم دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم ، منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم سر رو شونه هایت بگذارم ... از عشق تو ... از داشتن تو ... اشک شوق ریزم ، منتظر لحظه ی مقدس که تو را در آغوش بگیرم بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم و با تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم ، آری من تو را دوست دارم و عاشقانه تو را می ستایم